قط قط نصیب. (اقرب الموارد). بهره. (منتهی الارب) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب. (قرآن 16/38) ، چک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نامه. (منتهی الارب) ، دفتر حساب. ج، قُطوط، گربۀ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قِطاط، قَطَطه. (منتهی الارب) ، ساعتی از شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
قط قط گران گردیدن نرخ. گویند: قَطَّ السعر قطاً و قُطوطاً، قُطَّ السعر (به طور مجهول). (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بریدن، بریدن سر قلم از عرض در تراشیدن آن، کندن و هموار ساختن: قط البیطار حافر الدابه، نحته و سَوّاه ُ. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا