جدول جو
جدول جو

معنی قسمت کردن

قسمت کردن((~. کَ دَ))
بخش کردن، تقسیم کردن
تصویری از قسمت کردن
تصویر قسمت کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قسمت کردن

قسمت کردن

قسمت کردن
بهره کردن. بخش کردن. تقسیم کردن. توزیع کردن:
غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن
کین همه درد به جان من تنها نرسد.
سعدی.
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
قدسی.
، نصیب کردن:
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کو قسمت کند درویش را.
سعدی
لغت نامه دهخدا

قسمت کردن

قسمت کردن
اگر بیند در میان خلق به راستی قسمت کرد، دلیل است که با خلایق انصاف نگه دارد و اگر بیند که مال خود را به خیر و صلاح قسمت کرد، دلیل است که فرزندان خود را زن خواهد. اگر بیند که مال خود را به شر و فساد قسمت کرد، دلیل که حالش پراکنده گردد. اگر بیند که مال کسی را به رضای او قسمت کرد، دلیلش به صلاح و فساد آن کار بازگردد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

قامت کردن

قامت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مِثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
قامت کردن
فرهنگ فارسی عمید

قامت کردن

قامت کردن
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار

قامت کردن

قامت کردن
مراد از آن قد قامت الصلوه گفتن است. قامت بستن:
بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت
در نماز آیند آنهائی که قامت میکنند.
اوحدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بسمل کردن

بسمل کردن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
بسمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار