جدول جو
جدول جو

معنی قزلباش

قزلباش
هر فرد از گروه قزلباش (به طوایف ترک که با سلطان حیدر صفوی و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول در ترویج مذهب شیعه و به دست آوردن سلطنت یاری کردند، اطلاق می شود. این طوایف به سبب کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند بدین نام معروف شدند)
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قزلباش

قزلباش

قزلباش
یا سرخ سر، به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار

قزلباش

قزلباش
هر یک از سپاهیان شیعه مذهب شاه اسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. آن ها را به مناسبت کلاه سرخ رنگی که بر سر می گذاشتند قزلباش می نامیدند و به تدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد
فرهنگ فارسی عمید

قزلباش

قزلباش
سرخ رنگ و عدسی رنگ، لقب عیسو پسر نخستین اسحاق است و چون وی بجهت شوربای عدسی که یعقوب برادرش پخته بود حق بکوریت خود را فروخت بدین واسطه و بملاحظۀ سرخ رو بودنش وی را عیسو نام کردند. (سفر پیدایش 25:25 و 30). و رجوع به ادومیه و عیسو شود
لغت نامه دهخدا

قزلباشیت

قزلباشیت
تازی ازترکی سرخ سری سرخ کلاهی سپاهیگری قزلباش بودن: غازیان قزلباش که به یکدیگر می رسیدند به جهت تعصب قزلباشیت و همکیشی در کشتن و بستن زیاده اهتمام نمی کردند
فرهنگ لغت هوشیار

چالباش

چالباش
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای بجنورد که محل عبور ترکمان است و معابر طائفه مزبور از شمال تا جنوب خاک بجنورد امتداد یافته، قراول خانه های مغربی و جنوب غربی آن معابر در صحرای مابین بجنورد و جاجرم و زدین است، عبور تراکمه بسمت استرآباد و عباس آبادو غیره لابد باید از این قراولخانه ها باشد و طایفه یموت را عبور از این معابر ممکن نگردد مگر هنگامی که با ککلان همراه باشند، (از مرآت البلدان ج 4 ص 73)
لغت نامه دهخدا