جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قریه

قریه

قریه
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
فرهنگ لغت هوشیار

قریه

قریه
آبادی بزرگی که دارای خانه های بسیار و مزارع باشد
روستا، دِه، دیه، آبادی، دِهکده، کُل، رُستاق
قریه
فرهنگ فارسی عمید

قریه

قریه
جائی است مشهور در جبل طی. امرءالقیس گوید:
تبیت لبونی بالقریه اُمَّناً
و أسرحها غبا بأکناف حائل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قریه

قریه
ده. دیه. دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پیوسته به هم. ج، قری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

قریه

قریه
چوب دستی و عصا، چوبهای سوراخ دار که در آن سرستون خانه را گذارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چوب بادبان کشتی که در پهنای بالای آن باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، چوب بالای هودج، فراهم آمدنگاه خاک موران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا