معنی قروح - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قروح
قروح
- قروح
- جَمعِ واژۀ قرح، به معنی ریش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ قَرْح، جَمعِ واژۀ قَرْحه.
ترکیب ها:
- قروح بلخیه. قروح خیرونیه. قروح سالفه. قروح عفنه. قروح وضره. رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
ذروح
- ذروح
- داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. کاغنه از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار