جدول جو
جدول جو

معنی قرق

قرق((قُ رُ))
جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری شود، غرق
تصویری از قرق
تصویر قرق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرق

قرق

قرق
جایی که به عدۀ معینی اختصاص دارد و ورود دیگران به آنجا ممنوع است، ممانعت از ورود به جایی، منع و بازداشت
فرهنگ فارسی عمید

قرق

قرق
اصل ردی و هیچکاره. (منتهی الارب). اصل ردی. (اقرب الموارد) ، خوی و عادت مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صغار مردم. (اقرب الموارد) ، بازی سُدِّر که در آن چهل خط کشند و سنگریزه ها به صف نهند. (منتهی الارب). که بیست وچهار خط بطور چهارگوشه توی درتو کشند و میان آن چهارخانه ها به طریق مخصوصی ریگهای خرد به صف نهند، و عامه این بازی را دریس نامند. (اقرب الموارد). دوزبازی
لغت نامه دهخدا

قرق

قرق
دهی از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی گرگان کنار راه شوسۀ گرگان به گنبد. موقع جغرافیایی آن دشت، هوای آن معتدل و مرطوب مالاریائی است و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج، غلات، توتون، سیگار، صیفی، به خصوص هندوانه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

قرق

قرق
جای هموار. قَرَق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَرَق شود
لغت نامه دهخدا

قرق

قرق
آواز ماکیان. (منتهی الارب). آواز مرغ گاهی که روی تخم خفته باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قرق

قرق
ملک محصور شده که ورود و استفاده ی عموم به هر صورت یا در زمان.، چابک، شاداب، سرحال، منطقه ای حفاظت شده در شرق گرگان، از توابع شهرخواست واقع در شهرستان ساری، یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی