جدول جو
جدول جو

معنی قرار گرفتن

قرار گرفتن((~. گِ رِ تَ))
ساکن شدن، آرام گرفتن، استوار شدن، محکم گشتن
تصویری از قرار گرفتن
تصویر قرار گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرار گرفتن

قرار گرفتن

قرار گرفتن
استوار و محکم شدن
ساکن شدن، جا گرفتن
آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

قرار گرفتن

قرار گرفتن
اویستیدن ایستیدن خستیدن ماندن ساکن شدن، آسوده گشتن راحت شدن، استوار شدن محکم گشتن، خاموش شدن، بی حرکت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

قرار گرفتن

قرار گرفتن
ساکن شدن، آسوده گشتن. راحت شدن، آرام گرفتن. (ناظم الاطباء) :
وزارت از بر تو رفت به سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار
که بهتر از توکسی همنشین خویش نیافت
نشست با تو مقیم و گرفت با تو قرار.
امیر معزی (از آنندراج).
مُلک هم برمَلک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت.
انوری (از آنندراج).
هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.
سعدی.
چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.
سعدی.
، خاموش شدن. بیحرکت شدن. (ناظم الاطباء) ، استوار و محکم شدن. (آنندراج) ، ثابت گشتن. (ناظم الاطباء). قرار گرفتن در جای. جای گرم داشتن. جای گرم کردن. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا

آزار گرفتن

آزار گرفتن
آزار گرفتن از کسی. از او رنجیده و دلتنگ شدن خشمگین شدن نسبت باو
آزار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

خوار گرفتن

خوار گرفتن
آسان گرفتن کاری را، بی اهمیت دانستن بی اعتبار تلقی کردن
خوار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار