جدول جو
جدول جو

معنی قد کشیدن

قد کشیدن((قَ. کِ دَ))
بزرگ شدن، رشد کردن
تصویری از قد کشیدن
تصویر قد کشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قد کشیدن

قد کشیدن

قد کشیدن
آهختن، بلند شدن، گوالیدن، از جا برخاستن در گرامیداشت کسی بتعظیم برخاستن، نمو کردن نشو و نما کردن، بلند شدن قد
فرهنگ لغت هوشیار

قد کشیدن

قد کشیدن
برخاستن به تعظیم. (آنندراج) ، نمو کردن. نشو و نما کردن. بالا کردن:
قد میکشد حسود که بیمار شد مسیح
اما همان حکایت سرو است با کدو.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قدم کشیدن

قدم کشیدن
باز ماندن پای کشیدن قدم گشادن راه رفتن، بازماندن از رفتار
قدم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

قدم کشیدن

قدم کشیدن
قدم گشادن. کنایه از راه رفتن، بازماندن از رفتار. (آنندراج) :
چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه
که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
ز رستاق هذیان قدم میکشم
به شهر بلاغت گذر میکنم.
ملافوقی (از آنندراج).
رجوع به قدم گشادن شود
لغت نامه دهخدا