معنی قحط - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قحط
قحط
- قحط
- خشک سالی، قحطی، نایابی خواربار، نایاب
قحط و غلا: خشک سالی، نایابی و گرانی خواربار
فرهنگ فارسی عمید
قحط
- قحط
- خشکسال، ضرب، سخت، بی ثمری، کم یابی، نایابی و بی چیزی، بی حاصلی، گرانی و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
قحط
- قحط
- یک نوع ماهی است. (ناظم الاطباء)
گیاهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قحط
- قحط
- سخت. شدید: عام قحط، سال سخت. ضرب قحط، زدن سخت و شدید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا