قبول کردن قبول کردن پذیرفتن، قبول کردن، اجابت کردن، بر عهده گرفتن، کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن فرهنگ فارسی عمید
قبول کردن قبول کردن اجابت کردن، راضی شدن، پذیرفتن، پسندیدن، تسلیم شدن، مطیع گردیدن. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
قبول کردن قبول کردن اجابت کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق کردن، راضی شدن، رضایت دادنمتضاد: رد کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد