قبول افتادن قبول افتادن پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن، برای مِثال صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ - ۴۷۲) فرهنگ فارسی عمید
قبول افتادن قبول افتادن مطبوع و پسندیده شدن. مقبول واقع شدن. (ناظم الاطباء) : صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. حافظ. ز عرض حال که نفتد قبول یار چه حظ چو گل به باغ نمی آید از بهار چه حظ. واله هروی لغت نامه دهخدا
مبذول افتادن مبذول افتادن بخشیده شدن، پذیرفته شدن بخشیده شدن (در سخن از بزرگان باحترام استعمال شود) : فی الحمله مامول سلجوقیان قبول و مبذول افتد فرهنگ لغت هوشیار