جدول جو
جدول جو

معنی قبله ساختن

قبله ساختن((~. تَ))
پیش رو قرار دادن
تصویری از قبله ساختن
تصویر قبله ساختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قبله ساختن

تباه ساختن

تباه ساختن
تباه کردنضایع و فاسد کردن، منهدم کردن: ویران ساختن
تباه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

تباه ساختن

تباه ساختن
تباه گردانیدن. تباه کردن. ضایع و فاسد و خراب ساختن: طَلخ، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را، منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را:
مبادا که گردد بتو کینه خواه
ز خشم پدر پور سازد تباه.
فردوسی.
رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا

ظله ساختن

ظله ساختن
تعویل. (تاج المصادر بیهقی). باران گریز ساختن
لغت نامه دهخدا

قبا ساختن

قبا ساختن
قبا کردن. پیرهن چاک کردن:
تا مگر وصل تو یک شب وصلۀ کارم شود
در فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا.
سلمان ساوجی.
رجوع به قبا کردن شود
لغت نامه دهخدا

کله ساختن

کله ساختن
کله بستن. کله زدن:
بر آن آشیان رفت و سر برفراخت
تو گفتی ز دیبا یکی کله ساخت.
اسدی.
و رجوع به کله (ک ِ ل ل َ) و کله بستن و کله زدن شود
لغت نامه دهخدا