معنی قبل کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی قبل کردن
- قبل کردن((قَ بَ. کَ رَ))
- محاصره کردن
تصویر قبل کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قبل کردن
قبل کردن
- قبل کردن
- محاصره کردن. (آنندراج) :
خط ترا که بود سرنوشت آیۀ فتح
چرا قبل نکند شهر حسن موکب او.
ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قبول کردن
- قبول کردن
- پذیرفتن، قبول کردن، اجابت کردن، بر عهده گرفتن، کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
قال کردن
- قال کردن
- ترانه خواندن، هیاهو کردن، گپ زدن گفتگو کردن گپ زدن، همهمه کردن هیاهو کردن، نغمه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
قبا کردن
- قبا کردن
- کپاه کردن چاک کردن جامه گریبان دریدن پیراهن (پیرهن) (را) قباکردن، چاک کردن پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار