جدول جو
جدول جو

معنی قافیه تنگ شدن

قافیه تنگ شدن
کنایه از به زحمت و دردسر افتادن
تصویری از قافیه تنگ شدن
تصویر قافیه تنگ شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قافیه تنگ شدن

قافیه تنگ بودن

قافیه تنگ بودن
قافیه تنگ شدن (آمدن، افتادن) ، مشکل بودن (شدن) اتیان قوافی:
خاقانی را گلی بچنگ افتاده ست
کز غالیه خالیش چو سنگ افتاده ست
زان گل دل او بنفشه رنگ افتاده ست
چون قافیۀ بنفشه تنگ افتاده ست.
خاقانی.
، کنایه از عاجز شدن در گفتار و کردار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) :
صورت عدل تنگ قافیه است
که ردیف دوام او زیبد.
خاقانی.
تنگ دو مرغ آمده در یکدگر
وز دل شه قافیه شان تنگ تر.
نظامی.
- امثال:
چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید
لغت نامه دهخدا