معنی قافی
قافی
از پی رونده، پیرو
تصویر قافی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قافی
قافی
قافی
از پس رونده پیرو از پی رونده پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
قافی
قافی
نعت فاعلی از قفو، ازپی رونده، پیرو، خادم، خدمتکار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قالی
قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
قاضی
قاضی
دادرس، دادور، داور
فرهنگ واژه فارسی سره
صافی
صافی
پالایه
فرهنگ واژه فارسی سره
جافی
جافی
خشن و تند خوی، ستمگر، جفا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
حافی
حافی
برهنه پای
فرهنگ لغت هوشیار
خافی
خافی
پنهان و پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
شافی
شافی
شفا دهنده، بهبود بخش
فرهنگ لغت هوشیار