جدول جو
جدول جو

معنی فیضان

فیضان((فَ یَ))
بسیار شدن آب و سرریز شدن آن، لبریز شدن، ریزش، ریزش آب
تصویری از فیضان
تصویر فیضان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فیضان

فیضان

فیضان
فراوان شدن آب و روان گشتن آن، فروریختن آب از ظرفی یا از جایی از کثرت آن، لبریز شدن
فیضان
فرهنگ فارسی عمید

فیضان

فیضان
شارش، لبریزی ریخته شدن آب از بسیاری لبریز شدن، ریزش آب، یزش فیض
فیضان
فرهنگ لغت هوشیار

بیضان

بیضان
جَمعِ واژۀ ابیض، سپیدان از مردم، ضد سیاهان، (از لسان العرب) (از تاج العروس)، مقابل سودان، سپیدپوستان، سپیدان، (یادداشت مؤلف)، سپیدان، ضد سیاهان، (منتهی الارب) : أبیضت المراءه و اباضت، ولدت البیضان، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

بیضان

بیضان
کوهی است بنی سلیم را در حجاز، (از معجم البلدان)،
- بیضان الزروب، نام شهریست، (ناظم الاطباء)، یاقوت گوید این نام در شعر هذیل آمده است اما نمیدانم همان بیضان است یا دیگری، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

بیضان

بیضان
فخذی از بنی یوسی از زهران از قبایل بزرگ عسیر معروف به اهل بیضان، (از معجم قبایل العرب)
فرعی از شمر ازمجاوده مقیم در دیرالزور، (از معجم قبایل العرب)
فرعی ازبنی عمرو از حرب مقیم نجد، (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا