جدول جو
جدول جو

معنی فیزیوتراپی

فیزیوتراپی((یُ تِ))
عمل درمان بیماری، ضعف یا نقص های بدنی با انجام دادن حرکت های اصولی مفاصل و اندام ها به کمک اسباب های ویژه با یاری درمانگر، فیزیک درمانی (واژه فرهنگستان)
تصویری از فیزیوتراپی
تصویر فیزیوتراپی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فیزیوتراپی

فیزیوتراپی

فیزیوتراپی
معالجۀ بیمار به وسیلۀ عوامل فیزیکی مانندِ کشش و نرمش اندام ها، ورزش و استفاده از امواج نور، صوت و یا جریان برق
فیزیوتراپی
فرهنگ فارسی عمید

فیزیوکراسی

فیزیوکراسی
نظریه ای اقتصادی که طرفداران آن به پیروی دکتر کسنه کشاورزی را تنها منبع ثروت می دانند
فرهنگ فارسی معین

فیزیوکراسی

فیزیوکراسی
نظریه ای در اقتصاد که پیروان آن به پیروی از دکتر کسنه کشاورزی را تنها منبع ثروت میدانند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا