جدول جو
جدول جو

معنی فنچ

فنچ((فِ))
پرنده ای کوچک تر از گنجشگ، دارای منقاری کوتاه و نیرومند
تصویری از فنچ
تصویر فنچ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فنچ

فنچ

فنچ
پرنده ای دانه خوار، کوچک تر از گنجشک و با پرهای سفید، خاکستری یا رنگارنگ، کنایه از کوچک
فنچ
فرهنگ فارسی عمید

فنر

فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فنر
فرهنگ فارسی عمید

فند

فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مِثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
فند
فرهنگ فارسی عمید

فنل

فنل
مادۀ جامد، متبلور، سفید رنگ و سمّی با بوی تند که در صنایع داروشناسی و پلاستیک و تهیۀ رنگ ها کاربرد دارد
فنل
فرهنگ فارسی عمید