بیهوده و بیفایده و بی نفع و عبث باشد. (برهان). فلاده. فلیو. هرزه. هرزه و ساقط از اعتبار، خواه کلام، خواه شخص متکلم و غیر آن. فلاذ به ذال معجمه غلط است، با دال مهمله صحیح است. و حق آن است که فلیو و فلیوه چنانکه رشیدی گفته به کاف است نه بافاء، چنانکه در لغت غلیو گذشته است، چه او مغیر کلیو است مخفف کالیو و کالیوه. (انجمن آرا) : هرکه را دختر است خاصه فلاد بهتر از گور نَبْوَدَش داماد. سنائی. بجز ثنای تو باشد حدیث جمله فلاد بجز دعای تو باشد همه سخن هذیان. شمس فخری. رجوع به فلیو و فلیوه و غلیو و فلاده شود
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد