معنی فکندن تصویر فکندن فکندن ((فِ کَ دَ)) انداختن، پرت کردن، گستردن، از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، شکست دادن، جا گرفتن، اقامت کردن، افکندنانداختن، پرت کردن، گستردن، از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، شکست دادن، جا گرفتن، اقامت کردن، افکندن فرهنگ فارسی معین