جدول جو
جدول جو

معنی فصل

فصل((فَ صْ))
جدا کردن، خاتمه دادن به خصومت، مانع و حاجز میان دو چیز، محل اتصال دو استخوان، بخشی از کتاب یا رساله، هر یک از چهار فصل سال
تصویری از فصل
تصویر فصل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فصل

فصل

فصل
هر یک از چهار قسمت سال شامل سه ماه، کنایه از دوره، برهه، مرحله، واحد تقسیم بندی مطالب کتاب، مقاله، رساله و مانند آن، در ورزش دورۀ برگزاری مسابقات ورزشی، مقابلِ وصل، در علوم ادبی نیاوردن واو عطف بین اجزای کلام، در علم منطق خصوصیتی ذاتی که جنسی را از جنس دیگر متمایز می کند
فصل
فرهنگ فارسی عمید

فصل

فصل
بخشی از کتاب یا رساله و معمولاً فصل را از باب کوچکتر گیرند، یک قسمت از چهار قسمت سال که بهار و تابستان و پائیز و زمستان است گویند
فرهنگ لغت هوشیار

فصل

فصل
دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله
متضاد: وصل
فرهنگ واژه مترادف متضاد