جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فژ

فژ

فژ
چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، کورَس، کُرَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج
یال اسب
فژ
فرهنگ فارسی عمید

فژ

فژ
چرک وریم و سخ. (از برهان). پژ. فژه. رجوع به فژاک، فژاکن و فژاگین شود، غم و رنج:
بدانست کآن گفتن اوست کژ
دلش ز آتش غم برآورد فژ.
فردوسی.
، یال. بش. (یادداشت بخط مؤلف) :
ستیزه ای بدل عاشقان به ساق و میان
بلای گیسوی دوشیزگان به بش و به فژ.
عسجدی
لغت نامه دهخدا