جدول جو
جدول جو

معنی فریاد رسیدن

فریاد رسیدن((~. رِ دَ))
مدد کردن، یاری رساندن، داد دادن
تصویری از فریاد رسیدن
تصویر فریاد رسیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فریاد رسیدن

فریاد رسیدن

فریاد رسیدن
کنایه از به فریاد رسیدن، به داد کسی رسیدن، مدد کردن
فریاد رسیدن
فرهنگ فارسی عمید

فریاد رسیدن

فریاد رسیدن
کمک کردن. یاری کردن. به داد کسی رسیدن. به فریاد رسیدن. به فریاد کسی گوش دادن:
اگر مهمان توست این ناخوش آواز
مرا فریاد رس زین میهمانت.
ناصرخسرو.
بدیع نیست گرت خلق تهنیت گویند
که دولت تو رسیده ست خلق را فریاد.
مسعودسعد.
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای.
خاقانی.
او بسر دجال یک چشم لعین
ای خدا فریاد رس نعم المعین.
مولوی.
ای که چون تو در زمانه نیست کس
اﷲاﷲ خلق را فریاد رس.
مولوی.
بر نیکمردی فرستاد کس
که صعبم فرومانده، فریاد رس.
سعدی.
بر نیک محضر فرستاد کس
در توبه کوبان که فریاد رس.
سعدی.
آخر به زکات تندرستی
فریاد دل شکستگان رس.
سعدی
لغت نامه دهخدا

بفریاد رسیدن

بفریاد رسیدن
بداد رسیدن. (آنندراج). امداد. (منتهی الارب). افزاع:
عاشق بداد خویش ز بیداد خود رسید
از زندگی گذشت و بفریاد خود رسید.
طاهر وحید (از آنندراج) ، واحد بقاق. یعنی: یک مرغ بسیارآواز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به بقاق شود
لغت نامه دهخدا

فرمان رسیدن

فرمان رسیدن
ابلاغ حکم از طرف بزرگی به کوچکتر، رسیدن اجل مقدر
فرمان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

فرمان رسیدن

فرمان رسیدن
رسیدن حکم و دستور، مجازاً، رسیدن وقت مرگ
فرمان رسیدن
فرهنگ فارسی معین