فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن، کمک خواستن. دادخواهی کردن: تظلم برآورد و فریاد خواند که شفقت برافتاد و رحمت نماند. سعدی. شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند. سعدی
استغاثه. مدد خواستن. استمداد کردن. (از یادداشتهای مؤلف) : به ملک سند کس فرستادند و فریادخواستند و گفتند که سپاه عرب آمد. (تاریخ بلعمی). سوی آسمان سر برآورد راست ز دادار آنگاه فریاد خواست. فردوسی. دست به استادم زد و فریادخواست. (تاریخ بیهقی). به عجز خویش معترف گرد و فریاد خواه. (تذکره الاولیاء)