پره کشیدن پره کشیدن گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن فرهنگ لغت هوشیار
فرو کشیدن فرو کشیدن پایین کشیدن، فرود آوردن، به زیر آوردن، عنان مرکب کشیدن و در جایی فرود آمدن، برای مِثال سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن / ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد (حافظ - ۲۶۰) فرهنگ فارسی عمید
خره کشیدن خره کشیدن آواز برآمدن از بینی مردم در وقت خواب یابسبب گلو فشردن. خرخر کردن. (یادداشت بخط مؤلف) لغت نامه دهخدا
راه کشیدن راه کشیدن ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن فرهنگ لغت هوشیار