جدول جو
جدول جو

معنی فروکش کردن

فروکش کردن((~. کَ دَ))
مهار شدن، در جایی فرود آمدن و ماندن، از شدت و حدّت چیزی کم شدن
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فروکش کردن

فروکش کردن

فروکش کردن
عنان (مرکوب) فرو کشیدن نگهداشتن زمام، اقامت کردن در جایی ماندن: دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود. (حافظ 146)، دعوا کردن بالجاجت
فرهنگ لغت هوشیار