معنی فرود داشتن فرود داشتن((فُ تَ)) پایین داشتن، به آخر رسانیدن، نگه داشتن، محافظت کردن تصویر فرود داشتن فرهنگ فارسی معین
فروغ داشتن فروغ داشتن تابان بودن. نور داشتن. درخشیدن: مه دوهفته ندارد فروغ چندانی که آفتاب همی تابد از گریبانت. سعدی. رجوع به فروغ شود لغت نامه دهخدا
پروا داشتن پروا داشتن باک داشتن ترسیدن مبالات پروا کردن، التفات توجه. یا پروا داشتنی امری نداشتن، بدان توجه نکردن التفات نکردن محل و وزن ننهادن ذهول از آن فرهنگ لغت هوشیار
غرور داشتن غرور داشتن مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مِثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴) فرهنگ فارسی عمید
پروا داشتن پروا داشتن باک داشتن، ترس داشتن، میل و رغبت داشتن، کنایه از التفات و توجه داشتن، برای مِثال سرّ این نکته مگر شمع برآرد به زبان / ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی (حافظ - ۹۷۸) فرهنگ فارسی عمید