جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فروخت

فروخت

فروخت
مقابل خرید و ابتیاع. فروش. بیع. (یادداشت بخط مؤلف) :
پر از خورد و داد و خرید و فروخت
تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت.
فردوسی.
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت.
فردوسی.
هرکه بخواهد برگیرد و خرید و فروخت در میان چکار دارد؟ (تذکره الاولیاء عطار). رجوع به فروختن شود
لغت نامه دهخدا

فروختن

فروختن
مقابلِ خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول،
کنایه از نشان دادن حالتی به خصوص کبر و خودپسندی، برای مِثال من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت / برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی (سعدی۲ - ۶۰۹)
کنایه از از دست دادن صفات اخلاقی به شیوه ای ناروا در برابر چیزی بی ارزش مثلاً آبروی خود را فروخت،
کنایه از خیانت کردن مثلاً یاران هم بند خود را فروخت،
کنایه از معاوضه کردن، برای مِثال دو گیتی به رستم نخواهم فروخت / کسی چشم دین را به سوزن ندوخت (فردوسی - ۵/۳۳۸)
چیزی را در معرض فروش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن
فروختن
فرهنگ فارسی عمید

فروختن

فروختن
روشن کردن، روشن شدن، تند شدن آتش، خشمگین شدن، افروختن
فروختن
فرهنگ فارسی معین

فروختن

فروختن
دادن کالا به کسی در مقابل دریافت پول، وانمود کردن، به رخ کشیدن
فروختن
فرهنگ فارسی معین