فرو باریدن فرو باریدن ریختن: باران گلوله بر سر ایشان فرو بارید. یا فرو باریدن گوهر (گهر)، گوهر نثار کردن، خون گریستن فرهنگ لغت هوشیار
فرو تابیدن فرو تابیدن به پایین تابیدن: بیابانی دید چون جهنم آفتاب فرو تابیده دودی و غباری تا باسمان می شد فرهنگ لغت هوشیار