جدول جو
جدول جو

معنی فرو فرستادن

فرو فرستادن((فُ فِ رِ دَ))
به پایین فرستادن، نازل کردن
تصویری از فرو فرستادن
تصویر فرو فرستادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرو فرستادن

فرو فرستادن

فرو فرستادن
پایین فرستادن، نازل کردن انزال: و ما انزل من قبلک و هرچه فرو فرستاده آمد پیش از تو از سخن و کتب و صحف
فرهنگ لغت هوشیار

فروفرستادن

فروفرستادن
انزال. (تاج المصادر بیهقی). نازل کردن. انزال. تنزیل. (یادداشتهای مؤلف) : بحق قرآن عظیم و آنکه آن را فروفرستاد. (تاریخ بیهقی). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

درود فرستادن

درود فرستادن
نماز گزاردن. (ناظم الاطباء). تصلیه. (ترجمان القرآن جرجانی) ، درود رساندن. درود دادن. سلام و تحیت و آفرین رساندن:
فرستم درود فرستاده اش
گزین گزینان آزاده اش.
فردوسی.
سه دیگر بپیمود راه دراز
درودش فرستاد و برگشت باز.
فردوسی.
پس آمد بدان جای نیکان فرود
فرستاد نزدیک ایشان درود.
فردوسی.
سپه چون گذر کرداز آن سوی رود
فرستاد از آن پس به هرکس درود.
فردوسی.
سپهدار با گرز و با گبر و خود
به لشکر فرستاد چندی درود.
فردوسی.
حیف است سخن گفتن با هرکس از آن لب
دشنام به من ده که درودت بفرستم.
سعدی.
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست.
حافظ (از آنندراج ذیل درود)
لغت نامه دهخدا