جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرن

فرن

فرن
لاتینی تازی گشته از آهن تابه نان پزی، تنور تون بریجن تابه سفالین که در وی نان پزند
فرهنگ لغت هوشیار

فرن

فرن
تابۀ سفالین که در وی نان پزند. (منتهی الارب). جایی که در آن نان پزند و این جز تنور است. (اقرب الموارد) : و خبز الفرن ارطب من خبز التنور. (ابن بیطار) ، خانه ای است جز تنور آماده که در آن نان پزند و فرن در فارسی به معنی زیر یا فرودین (؟) است. (از محیط المحیط) ، در المجمل آمده است که فرن نانی است معروف و لغت عربی نیست. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا

فرض

فرض
پنداشت، تصور، آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد
فرض
فرهنگ نامهای ایرانی