جدول جو
جدول جو

معنی فرغنده

فرغنده((فَ غَ دِ))
پلید، گندیده، بد بوی، فرغند
تصویری از فرغنده
تصویر فرغنده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرغنده

ارغنده

ارغنده
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
ارغنده
فرهنگ لغت هوشیار

ارغنده

ارغنده
خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
ارغنده
فرهنگ فارسی عمید