جدول جو
جدول جو

معنی فرط

فرط((فَ رَ))
نشان راه، کسی که پیش از قوم حرکت می کند تا اسباب کار را تهیه کند
تصویری از فرط
تصویر فرط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرط

فرط

فرط
بسیاری، فراوانی، پیش دستی کردن و ازحد درگذشتن، تجاوز از حد و اندازه، زیاده روی، افراط و تجاوز از حد چیزی، چیرگی، چیره شدن
فرط
فرهنگ فارسی عمید

فرط

فرط
از حد گذشتن، چیره شدن، پیشدستی کردن، زیاده روی، چیرگی، بسیاری، فراوانی
فرط
فرهنگ فارسی معین

فرط

فرط
راهی یا جایی است به تهامه. (منتهی الارب). جایی است در تهامه در نزدیکی حجاز و گویند طریقی است در تهامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

فرط

فرط
آنکه پیش از قوم رود تا اسباب آبخور را درست کند. (منتهی الارب). پیش رونده از قوم که آماده کند دلوها را و گرد کند حوضچه ها را و آنها را آب نوشاند و این فَعَل به معنی فاعل است و مفرد و جمع آن یکی است. (از اقرب الموارد). رجوع به فَرْط شود، آب پیش آینده از آبهای دیگر، هرچه پیش فرستاده شود از اجر و عمل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فرزند رسیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا