جدول جو
جدول جو

معنی فرصت کردن

فرصت کردن((~. کَ دَ))
مجال داشتن، وقت مناسب و کافی داشتن
تصویری از فرصت کردن
تصویر فرصت کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرصت کردن

فرصت کردن

فرصت کردن
وقت مناسب حاصل کردن یا فرصت نمی کنم سرم را بخارانم. ابدا وقت ندارم، از کار فارغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار

حرکت کردن

حرکت کردن
جنبیدن فرنافتن جنبیدن تکان خوردن، از جایی بجای دیگر رفتن نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پرست کردن

پرست کردن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
پرست کردن
فرهنگ لغت هوشیار

شرکت کردن

شرکت کردن
هبازیدن هماسیدن همالیدن انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند
فرهنگ لغت هوشیار