جدول جو
جدول جو

معنی فرسک

فرسک((فِ رِ))
نقاشی به وسیله آب رنگ بر سطح گچی مرطوب دیوار. در فرسک سازی از آن جهت آب رنگ به کار می برند که رنگ ها از متن دیوار نفوذ کنند و جزو زمینه به نظر آیند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرسک

فرسک

فرسک
پارسی تازی گشته فرسک شفتالو از گیاهان فرانسوی گچنگار نقاشی به وسیله آب رنگ بر سطح گچی مرطوب دیوار. در فرسنگ سازی از آن جهت آب رنگ بکار میبرند که رنگها از متن دیوار نفوذ کنند و جزو زمینه بنظر آیند
فرهنگ لغت هوشیار

فرسک

فرسک
شفتالو یا نوعی از آن، تنک پوست یا سرخ رنگ. یا شفتالویی که از هستۀ خودشکافته گردد. (از منتهی الارب). شفتالو را گویند و آن میوه ای است معروف. (برهان). شفتالوی بی پرز. شلیل. تالانه. زلیق. شفترنگ. چلازه. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خرسک

خرسک
خرس کوچک خرس کوچک بچه خرس، نوعی بازی و آن چنان باشد که خطی بکشند و شخصی در میان خط بایستد و دیگران آیند و او را زنند و او پای خود را بجانب ایشان افشاند بهر کدام که پای او بخورد او را بدورن خط بجای خود آورد، قالی ضخیم و پشم بلند و سنگین و بد نقشه
فرهنگ لغت هوشیار

خرسک

خرسک
خرس کوچک، بچه خرس، نوعی قالی با پرزهای بلند، نوعی بازی که خطی دایره وار بر زمین می کشند و یکی در میان آن دایره می ایستد و بازی کنان دیگر پیش می روند و او را می زنند و او با پای خود به آن ها می زند و پایش به هر کس بخورد او را به جای خود در میان خط می کشد، برای مِثال استاد معلم چو بُوَد بی آزار / خرسک بازند کودکان در بازار (سعدی - ۱۵۶)
خرسک
فرهنگ فارسی عمید

فرسا

فرسا
فرسودن، پسوند متصل به واژه به معنای فرساینده، برای مِثال طاقت فرسا، دست فرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جان فرسای (انوری - ۴۵۰)
فرسا
فرهنگ فارسی عمید

فرشک

فرشک
سه چهار دانه انگور درهم بسته توضیح در خراسان دانه های انگور ریخته از خوشه است که انگور فروش بعد از بیرون آوردن خوشه ها از سبد آنچه دان شده باشد به نام فرشک علی حده می فروشد
فرهنگ لغت هوشیار