فرجار فرجار معرب پرگار و آن آلتی باشد که بدان دائره کشند. (برهان). بِرکار. بیکار. معرب پرگار فارسی. (از اقرب الموارد). رجوع به پرگار شود لغت نامه دهخدا
فرجام فرجام انجام، پایان، عاقبت، آخر کار، در علم حقوق تجدیدنظر در رای دادگاه که توسط دیوان عالی کشور صورت می گیردفرجام خواستن: در علم حقوق تقاضای تجدیدنظر در دعوایی که حکم آن از دادگاه استان صادر شده فرهنگ فارسی عمید