فرث فرث سرگینی که در شکمبه باشدبرای مثال شیرخواری را به تقریر آوَرَد / وز میان فرث و دَم شیر آورد (عطار۲ - ۱۱۹) فرهنگ فارسی عمید
فرث فرث هراشیدن آبستن (هراش استفراغ قی)، پاک کردن شکنبه، سرگین در شکنبه سیر رو در روی گرسنه، دشت ناهموار انگلیسی آبدره زبانزد زمین شناسی سرگین در شکنبه، جمع فروث فرهنگ لغت هوشیار
فرث فرث سیر گردیدن. (منتهی الارب). سیر شدن. گویند: شرب علی فرث. (اقرب الموارد) ، پراگنده ومتفرق گشتن قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
فرض فرض پنداشت، تصور، آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد فرهنگ نامهای ایرانی
فرخ فرخ شاد، تابان، زیبا، خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی فرهنگ نامهای ایرانی