جدول جو
جدول جو

معنی فربه کردن

فربه کردن((~. کَ دَ))
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فربه کردن

ضربه کردن

ضربه کردن
در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
ضربه کردن
فرهنگ فارسی عمید

ضربه کردن

ضربه کردن
تاکباز کردن (طاقباز) ستان خواباندن: در کشتی فرکوستن : در کشتی با ایراد ضربه بر حریف فایق آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

فریه کردن

فریه کردن
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
فرهنگ لغت هوشیار