معنی فراغت دادن - فرهنگ فارسی معین
معنی فراغت دادن
- فراغت دادن((~. دَ))
- آرام کردن، آسایش دادن، فرصت دادن، بی نیاز کردن
تصویر فراغت دادن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فراغت دادن
فراغت دادن
- فراغت دادن
- آسایش دادن، مولش دادن، بی نیاز کردن آسوده کردن آسایش دادن، مجال دادن فرصت دادن، بی نیاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت دادن
- فراغت دادن
- بی نیاز کردن و فارغ ساختن:
فروغ روی شیرین در دماغش
فراغت داده از شمع و چراغش.
نظامی.
رجوع به فراغت شود
لغت نامه دهخدا
فراغت داشتن
- فراغت داشتن
- آسایش داشتن، فراموش کردن، پروا داشتن آسوده بودن آرامش داشتن، فرصت داشتن مجال داشتن، غفلت داشتن فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت داشتن
- فراغت داشتن
- غفلت داشتن. فراموش کردن:
در بزرگی و گیرودار عمل
ز آشنایان فراغتی دارند.
سعدی.
، آسوده بودن و راحت زیستن. رجوع به فراغ و فراغت شود
لغت نامه دهخدا
حرارت دادن
- حرارت دادن
- گرم کردن، تفت دادن، دما دادن، گرما دادن، گرما بخشیدن، حرارت بخشیدن، شور وهیجان بخشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد