جدول جو
جدول جو

معنی فراز آمدن

فراز آمدن((~. مَ دَ))
نزدیک شدن، رسیدن، دسترسی پیدا کردن، وارد شدن، بر شدن، بالا رفتن، بسته شدن، پدید آمدن
تصویری از فراز آمدن
تصویر فراز آمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراز آمدن

فراز آمدن

فراز آمدن
رسیدن، نزدیک شدن، پیش آمدن، بازآمدن، پدید شدن، برای مِثال به خسته درگذری صحّتش فراز آید / به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد (سعدی۲ - ۳۹۸)
فراز آمدن
فرهنگ فارسی عمید

فراز آمدن

فراز آمدن
نزدیک آمدن پیش آمدن، رسیدن، وارد شدن، بالا آمدن، بهم آمدن بسته شدن، پدید آمدن خلق شدن، یا فراز هم آمدن، گرد آمدن جمع شدن
فرهنگ لغت هوشیار

فراز آمده

فراز آمده
نزدیک آمده پیش آمده، رسیده، وارد شده، بالا آمده، به هم آمده بسته شده، پدید شده مخلوق آفریده
فرهنگ لغت هوشیار

دراز آمدن

دراز آمدن
دراز شدن. طولانی گشتن. طویل شدن.
- دراز آمدن سخن، طولانی شدن آن:
بیا و گونۀ زردم ببین و نقش بخوان
که گر حدیث نویسم سخن دراز آید.
سعدی
لغت نامه دهخدا

فرازآمدن

فرازآمدن
نزدیک شدن: تا زنده باشی کس فراز تو نیارد آمد. (مجمل التواریخ و القصص).
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست.
ناصرخسرو.
فرازآمد به گرد بارگه تنگ
به تندی کرد سوی خسرو آهنگ.
نظامی.
، رسیدن:
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.
آغاجی.
مار را چون اجل فرازآید
به سر راه خلقش آز آید.
سنایی.
چو سقراط را رفتن آمد فراز
دواسبه به پیش اجل رفت باز.
نظامی.
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز.
نظامی.
، پیش آمدن: آخر ملک کشمیر به صلح فرازآمد. (مجمل التواریخ و القصص) ، پدید آمدن:
فرازآیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
ناصرخسرو.
، وارد شدن: روا نبود که فرزند رسول فراز آید وبرنخیزی. (تذکرهالاولیاء).
، بالا آمدن:
نگونسار گشتی به چاه دراز
که هرگز از او برنیایی فراز.
اسدی.
، به هم آمدن. بسته شدن:
دوش نامد چشمم از فکرت فراز
تا چه میخواهد ز من جافی زمن.
ناصرخسرو.
کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید
نبیند کس که از خنده دهان گل فرازآید.
فرخی.
، بازآمدن:
به خسته درنگری صحتش فرازآید
به مرده برگذری زندگی ز سر گیرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا