فراخ سال فراخ سال سالی که در آن غلات و اجناس بکثرت پیدا شود. (آنندراج). مقابل تنگ سال. (یادداشت بخط مؤلف) : چون جو راست برآید وهموار، دلیل کند که آن سال فراخ سال بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگسال بود. (نوروزنامۀ خیام) لغت نامه دهخدا
فراخ بال فراخ بال فراخ آستین، برای مِثال فراخ بال کند عدل تنگ قافیه را / چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد (خاقانی - ۸۵۳) فرهنگ فارسی عمید
فراخ حال فراخ حال قاهی. (منتهی الارب). آنکه کار و بارش خوب است. (یادداشت بخط مؤلف). - فراخ حال بودن، در رفاه زیستن. (یادداشت بخط مؤلف). - فراخ حالی، غضارت عیش. رفاه. (یادداشت بخط مؤلف) لغت نامه دهخدا