معنی فراخ بر - فرهنگ فارسی معین
معنی فراخ بر
- فراخ بر((~. بَ))
- فراخ سینه، پهن سینه
تصویر فراخ بر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فراخ بر
فراخ بر
- فراخ بر
- فراخ سینه. (ناظم الاطباء). دارای سینۀپهن و خوش اندام: عبدالملک مردی بود سپیدروی و فراخ بر و میانه بالا. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
فراخ سر
- فراخ سر
- دهن گشاد از شیشه و مانند آن: در شیشه ای فراخ سر کنند و روز اندر آفتاب و شب اندر جای گرمی نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به فراخ دهن شود
لغت نامه دهخدا
فرا بر
- فرا بر
- در هر میوه دو قسمت موجود است: یکی هسته ها دیگر فرابر که از هر طرف هسته ها را فرا گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
صفرا بر
- صفرا بر
- تلخه بر آن چه که صفرا (زرداب) را کم کند: شاه توت صفرابر است
فرهنگ لغت هوشیار