جدول جو
جدول جو

معنی فراخ ابرو

فراخ ابرو((فَ. اَ))
گشاده رو، خوش رو
تصویری از فراخ ابرو
تصویر فراخ ابرو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراخ ابرو

فراخ آبرو

فراخ آبرو
خوش و دارای زندگانی بابرکت و خرم. (از ناظم الاطباء). رجوع به فراخ ابروی شود
لغت نامه دهخدا

فراخ ابروی

فراخ ابروی
آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج). رجوع به فراخ آبرو شود
لغت نامه دهخدا

فراخ ابرویی

فراخ ابرویی
به عشرت گذراندن و با گشادگی با مردم برخورد کردن
فراخ ابرویی
فرهنگ لغت هوشیار

فراخ ابرویی

فراخ ابرویی
به عشرت گذراندن وبا مردم به شکفتگی برخوردن. (آنندراج) :
چو بنمود شاه از سر نیکوی
بدان تنگ چشمان فراخ ابروی.
نظامی.
رجوع به فراخ آبرویی شود
لغت نامه دهخدا

فراخ رو

فراخ رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، بَسّام، روباز، خُوش رو، بَسیم، گُشادِه خَد، تازِه رو، روتازِه، بَشّاش، طَلیقُ الوَجه
فراخ رو
فرهنگ فارسی عمید