معنی فرا داشتن فرا داشتن((~. تَ)) بر سر دست گرفتن، بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگه داشتن تصویر فرا داشتن فرهنگ فارسی معین
فرا داشتن فرا داشتن بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن، منصوب کردن، گماشتنگوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن فرهنگ فارسی عمید
فرا داشتن فرا داشتن بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگهداشتن: من آن شب درآن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم، نصب کردن گماشتن 0 یا گوش فرا داشتن 0 استماع کردن فرهنگ لغت هوشیار
فراغ داشتن فراغ داشتن آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن فرهنگ لغت هوشیار