جدول جو
جدول جو

معنی فر زدن

فر زدن((فِ. زَ دَ))
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص
تصویری از فر زدن
تصویر فر زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فر زدن

فر زدن

فر زدن
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص
فر زدن
فرهنگ لغت هوشیار

فر زدن

فر زدن
چین و شکن دادن موی را با آلتی آهنی که آن را داغ کنندو با شیوه ای مخصوص بر موی نهند. رجوع به فِر شود
لغت نامه دهخدا

سر زدن

سر زدن
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار

بر زدن

بر زدن
کنایه از برابری کردن برای مِثال به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری - ۲۵۹)
بر زدن
فرهنگ فارسی عمید

قر زدن

قر زدن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، املایِ دیگر واژۀ غُر زدن، غُرغُر کردن، قُرقُر کردن
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
قر زدن
فرهنگ فارسی عمید

سر زدن

سر زدن
سر برزدن، سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، برآمدن آفتاب
سر زدن
فرهنگ فارسی عمید