بَختَک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، سُکاچه، خُفتو، دَرفَنجَک، بَرفَنجَک، خَفَج، فَرهانَج، بَرخَفج، بَرغَفج، کَرَنجو، خُفتَک، فَرَنجَک
دیوی است که در خواب آدمی را فروگیرد، و حکما گویند مادۀ سوداوی است که در خواب چنان نماید، و آن را به عربی کابوس و عبدالجنه خوانند، پیرامون دهان از طریق بیرون. (برهان)
بَختَک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، کَرَنجو، فَرهانَج، بَرخَفج، خُفتَک، خَفَج، خُفتو، بَرفَنجَک، بَرغَفج، سُکاچه، فَدرَنجَک، دَرفَنجَک
کابوس و عبدالجنه را گویند و آن گرانی و سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد و حکما گویند سبب آن مادۀ سوداوی است و در مؤید الفضلاء به این معنی با قاف نوشته شده است. (از برهان). سکاچه. کابوس. بختک. ضاغوط. نیدلان. نیدل. جاثوم. (یادداشت به خط مؤلف). فرونجک. فدرنجک. درفنجک. برفنجک. فرهانج. (حاشیۀ برهان چ معین) : چنان به سان فرنجک فروگرفته مرا که بود مردنم آسان و دم زدن دشوار. مختاری غزنوی. - فرنجک وار،مثل بختک. کابوس مانند. آنچه آدمی را بترساند و دست و پایش را سست کند: فرنجک وارشان بگرفته آن دیو که سریانی است نامش خورخجیون. خاقانی. رجوع به مترادفات فرنجک و به خصوص رجوع به کابوس شود