جدول جو
جدول جو

معنی فدا شدن

فدا شدن((~. شُ دَ))
در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن، قربانی شدن
تصویری از فدا شدن
تصویر فدا شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فدا شدن

فدا شدن

فدا شدن
برخی گشتن جان سپردن در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن قربانی شدن، یا فدایت شوم (گردم)، جمله ایست که در آغاز نامه به عنوان تعارف نویسند
فرهنگ لغت هوشیار

فدا شدن

فدا شدن
از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی:
موم و هیزم چون فدای نار شد
ذات ظلمانی ّ او انوار شد.
مولوی.
فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شود
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
رجوع به فداء شود
لغت نامه دهخدا

جدا شدن

جدا شدن
پایان دادن به رابطۀ زناشویی، قطع شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، جدا گشتن
دور شدن
متمایز شدن
جدا شدن
فرهنگ فارسی عمید