جدول جو
جدول جو

معنی فتنه شدن

فتنه شدن((~. شُ دَ))
شیفته شدن، آشوب برپا شدن، فتنه گشتن
تصویری از فتنه شدن
تصویر فتنه شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فتنه شدن

فتنه شدن

فتنه شدن
دلباختن، شور بر پا شدن، بر سر زبان ها افتادن فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن، شور و غوغا بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار

فتنه شدن

فتنه شدن
مفتون شدن. (یادداشت بخط مؤلف). فریفته شدن. سخت پای بند گشتن:
بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وار
تا چند گه چون او بخورند و فرومرند.
ناصرخسرو.
فتنه فروکشتن از او دلپذیر
فتنه شدن نیز بر او ناگزیر.
نظامی.
ابتدای توبه او آن بود که بر کنیزکی فتنه شد چنانکه قرار نداشت.... (تذکرهالاولیاء عطار). رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا

تنه شدن

تنه شدن
در اصطلاح بعضی بمعنی قبول کردن و راضی شدن است، مانند تن دردادن به خلاف تن زدن که از کاری تفره (طفره) زدن است و خاموش شدن. (انجمن آرا) (آنندراج). قبول کردن و راضی شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

فتنه نشان

فتنه نشان
آنکه فتنه و آشوب را فرومی نشاند و آرامش را برقرار می سازد
فتنه نشان
فرهنگ فارسی عمید