جدول جو
جدول جو

معنی فتراک

فتراک((فِ))
ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند، سموت
تصویری از فتراک
تصویر فتراک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فتراک

فتراک

فتراک
تَرک بَند، تسمه و دوال که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند، سَموت، برای مِثال برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی - ۷/۵۰۶)
فتراک
فرهنگ فارسی عمید

فتراک

فتراک
تسمه و دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند سموت زین ترک بند
فتراک
فرهنگ لغت هوشیار

فتراک

فتراک
تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند، و آن را به ترکی قنجوقه گویند. (برهان). سموت زین باشد. (اسدی). ترک بند. (یادداشت بخط مؤلف) :
برافکند برگستوان بر سمند
به فتراک بربست پیچان کمند.
فردوسی.
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته به فتراک اوست.
نظامی.
به فتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

اتراک

اتراک
گذاشتن، ماندن، جمع ترک، ترکان گذاشتن رها کردن واگذاشتن، جمع ترک ترکان
فرهنگ لغت هوشیار

فترات

فترات
جمع فتره، سستی ها گسستگی ها سسستی ضعف، زمان میان دو پیغمبر یا دو پادشاه، زمان بین دو نوبت تب، مدت تعطیل مجلس شورای ملی و سنا، آتش سوزانی است که در بدایت حال در سالک وجود داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار