معنی فتالنده فتالنده((فَ یا فِ لَ دِ یا دَ)) پریشان کننده، از هم پاشنده، شکافنده تصویر فتالنده فرهنگ فارسی معین
فتالنده فتالنده کننده بر کننده، ریزنده افشاننده، درنده شکافنده، جدا کننده، پریشان کننده فرهنگ لغت هوشیار
فتالیده فتالیده برکنده شده، ریخته شده، افشانده، دریده، شکافته، جدا شده، از هم پاشیده، پراکنده شده، فتاریده فرهنگ فارسی معین
فتالیده فتالیده اسم مفعول از فتالیدن. پراکنده کرده: وآن شرر گویی طاووس به گرد دم خویش لؤلؤ خرد فتالیده به منقار بود. منوچهری لغت نامه دهخدا